ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس صوت | دانلود آهنگ جدید بهرام پاییز با نام مادر + متن صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳
سرخط خبرها

«رسانه خودِ پیام است» | ادبیات الکترونیک و مادیت رسانه (۱)

  • کد خبر: ۳۰۰۵۱۷
  • ۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۶
«رسانه خودِ پیام است» | ادبیات الکترونیک و مادیت رسانه (۱)
یک سال طول کشید تا بفهمم دفترخاطرات فقط اسمش دفترخاطرات است. قرار نیست بنشینی و یک کله خاطره بنویسی؛ دفترخاطرات برای این است که «حرف‌های قشنگ قشنگ شاعرانه» در آن بنویسی.

‌نمی‌دانم الان هم چیزی با عنوان «دفترچه خاطرات» می‌فروشند یا نه، اما در کودکی و به خصوص نوجوانی من دفترچه خاطرات چیزی بود که همه دختر‌ها یا داشتند یا حسرت داشتنش را داشتند. چه گفتم!

برای کسانی که نمی‌دانند، بگویم که دفترخاطرات دفتری بود بسیار شکیل، زیبا و جلدسخت که غالبا بر خودْ تصاویر رمانتیک از گل سرخ و غروب پاییز و قلب‌های خون ریز و مو‌های بربادرفته دخترکی دل انگیز داشت. گاه، درکنار این تصاویر، یکی-دو بیت عاشقانه هم به خط نستعلیق نوشته شده بود.

دفترچه خاطرات نسبتا کم صفحه بود. صفحاتش هم مثل دفتر معمولی نبود؛ حاشیه‌های هر صفحه پر بود از تصاویر زیبا که این تصاویر به مثابه کادر عمل می‌کردند.

کلاس پنجم را تازه تمام کرده بودم که اولین دفترخاطرات را از یک دوست هدیه گرفتم. از شادی در پوست خودم نمی‌گنجیدم. صورتی بود و تصویر صندوقچه‌ای را بر خود داشت که دو قلب در آن می‌درخشید.

شروع کردم به نوشتن. اول از همه نام معلمان دبستانم را نوشتم تا فراموش نکنم، بعد نام هم کلاسی‌های کلاس پنجمم را نوشتم، بعد هم شروع کردم به نوشتن خاطرات پنج ساله مدرسه ام. همان روز اول، نصف دفترچه پر شد، در حالی که من هنوز از خاطرات کلاس اول بیرون نیامده بودم.

دمغ شدم. اسمش بود «دفترخاطره». باید خاطراتت را می‌نوشتی دیگر! طراحان دفترخاطرات با خودشان چه فکر کرده بودند که برای نوشتن آن همه اتفاق جورواجور فقط ۴۰ صفحه درنظر گرفته بودند؟! تازه، من، چون خودم می‌دانستم حرف زیاد دارم، هم کوچک‌تر نوشته بودم و هم کادر‌های خوشگل صفحات را نادیده گرفته بودم و، تا جایی که از دفتر بیرون نزند، ادامه داده بودم.

یک سال طول کشید تا بفهمم دفترخاطرات فقط اسمش دفترخاطرات است. قرار نیست بنشینی و یک کله خاطره بنویسی؛ دفترخاطرات برای این است که «حرف‌های قشنگ قشنگ شاعرانه» در آن بنویسی. این را محیا، رفیق صمیمی اول راهنمایی ام، گفت. وقتی دفترخاطراتم را دید، نه تنها خواندن خاطراتم با خط ریز هیچ جذابیتی برایش نداشت، بلکه به نظرش آمد که خیلی کج سلیقگی داشته ام در نحوه استفاده از دفتری به آن قشنگی!

حرفش تند و تلخ بود، اما مرا به خودم آورد. حرف‌های شاعرانه! غم‌های رمانتیک! چرا خودم نفهمیده بودم؟! آن همه شمع و گل و قلب کنار صفحات چه تناسبی با ــ مثلاــ توگوشی خوردنم از معلم کلاس اولم داشت؟!

سال بعد، یک دفترچه خاطرات جدید خریدم که خیلی برایم آب خورد، اما تفاوتی عمده با بقیه دفتر‌ها داشت: قفل و کلید داشت.
دیگر فهمیده بودم چه باید بکنم. تعریف از خود نباشد، قلمم خوب بود. متن‌های ادبی می‌نوشتم، خیال انگیز، عاشقانه و پرسوزوگداز. متن‌ها را در دفترخاطرات قفل دارم پاک نویس می‌کردم؛ بعد، آن را قفل می‌کردم و کلیدش را جایی در کشوِ کمدم پنهان می‌کردم. بابا و مامان این صحنه‌ها را می‌دیدند و می‌خندیدند.

یک روز، با چندنفری از دوستانم قرار گذاشتیم دفترخاطراتمان را به مدرسه بیاوریم و به هم نشان بدهیم. من هم دفترچه خاطرات قفل دارم را با کلی احساس غرور به میان جمع بردم تا خودی نشان بدهم، اما بازهم تیرم به سنگ خورد، چون، اولا، خیلی از بچه‌ها دفترچه خاطرات قفلی داشتند، و، بعد هم، در دفترشان چیزی بیشتر از نوشته‌های قشنگ قشنگ بود: با رژلب قلب‌های درهم فرورفته کشیده بودند، کارت پستال چسبانده بودند، عکس ستاره‌های سینما، جک و رُز، و مانند آن را چسبانده بودند. ایرادی هم که به دفترچه من می‌گرفتند برپایه این استدلال بود که، وقتی دفترچه خاطرات قفلی داری، باید چیزی داشته باشی که ارزش پنهان کردن داشته باشد. متن‌های ادبی، ولو رمانتیک، چه «یواشکیِ» درخوری در خود دارد؟

آشنایی من با «ادبیات الکترونیک» از مفهوم «مادیت رسانه» آغاز شد. مادیت رسانه یعنی چه؟ برای پاسخ به این سؤال، بیایید باهم به خاطره نوجوانی ام برگردیم:

دفترچه خاطرات یک رسانه است، یک رسانه با ویژگی‌های خاص خودش: جلد مقواییِ براقِ زیبا، با تصاویر شاعرانه و رمانتیک، کم صفحه، و با حاشیه نگاری در هر صفحه. این رسانه با رسانه دفترمشق، سررسید، برگه آچار، دفترچه یادداشت فرق دارد. قالب دفترچه خاطرات، با همه ویژگی‌هایی که برشمردم، مادیت رسانه دفترچه خاطرات است.

موضوع پژوهش‌های ادبی در سطح جهان، تا همین چند دهه پیش، غالبا قابلیت‌های فرمی- محتوایی و زیبایی شناختی آثار ادبی بوده است و پژوهشگران کمتر به رسانه‌ای که ادبیات ازطریق آن اجرا می‌شود پرداخته اند؛ این درحالی است که رسانه‌ها تأثیری انکارناپذیر بر فرم و محتوای ادبی دارند. قول معروف مارشال مک لوهان، نظریه پرداز رسانه، که می‌گوید «رسانه خودِ پیام است» ناظربه همین نکته است. اگرچه ممکن است قدری مبالغه آمیز به نظر بیاید، رسانه، نه تنها فرم، بلکه محتوا را هم به نویسنده تحمیل می‌کند، یا ــ دست کم ــ سمت وسوی نوشته را جهت می‌دهد.

دفترچه خاطرات، در نخستین برخورد، برای من، دفتری برای نوشتن خاطرات بود، اما تعداد کمِ صفحات ــ که تازه بیشتر قسمت‌های هر صفحه هم با حاشیه نگاری عملا جایی برای نوشتن نمی‌گذاشت ــ به همراه تصاویر آن چنانی رمانتیک عاطفه پُرگوی سیزده ساله را به سمتِ قطعه نویسیِ ادبی ــ که هم کوتاه است و هم شاعرانه ــ سوق داد.

قفلی شدن دفترخاطراتْ میل به یواشکی نویسی را بین دخترکان نوبالغی، که می‌خواستند بزرگ و مهم جلوه کنند، برانگیخت؛ و این ها، همه، همان تأثیر مادیت رسانه‌ای دفترخاطرات است.

درباره مادیت رسانه بسیار باید سخن گفت؛ در این یادداشت، شمه‌ای از آن بسیار را بیان کردم. در یادداشت‌های بعدی، درباره اش بیشتر خواهم نوشت.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->